شعری از ژولیده نیشابوری : شرح شب تار
شیعیان شرح شب تار مرا گوش کنید
قصه دیده خونبار مرا گوش کنید
مو به مو راز دل زار مرا گوش کنید
داستان من و دلدار مرا گوش کنید
تا بدانید چرا خسته و بیمار شدم
این چنین در کف اغیار گرفتار شدم
روزگارى به سر دوش پدر جایم بود
ساحت کاخ شرف منزل و ماوایم بود
دیدم مام و پدر محو تماشایم بود
ماه ، شرمنده ز رخسار دل آرایم بود
حال در گوشه ویرانه بود منزل من
خون دل گشته ز بى تابى دل ، حاصل من
یکشبى ناله ز هجران پدر سر کردم
دامن خویش ز خونان جگر تر کردم
صحبت باب بر عمه مکرر کردم
گفت : بابت به سفر رفته و باور کردم
تا سر غرقه به خونش به طبق من دیدم
من از این واقعه چون بید به خود لرزیدم
گفتم اى جان پدر، من به فداى سر تو
اى سر غرقه به خون ، گو چه شده پیکر تو
کاش مى مردم نمیدید ترا دختر تو
بنشین تا که زنم شانه به موى سر تو
ز چه خاکستراى سر شده اینسان رویت
همچو احوال من آشفته شده گیسویت
غم مخور آنکه کند موى ترا شانه منم
آنکه از هجر تو از خود شده بیگانه منم
آنکه شد معتکف گوشه ویرانه منم
تو مرا شمع شب افروزى و پروانه منم
بنشین تا ببرت راز دل ابراز کنم
شاید امشب گره از مشکل خود باز کنم
دوست دارم که مرا از قفس آزاد کنى
همره خود ببرى ، خاطر من شاد کنى
راحتم ز آتش سوزنده بیداد کنى
از ره لطف به ژولیده دل امداد کنى
کو بود شاعر دربار تو اى خسرو دین
باش او را به قیامت ز وفا یار و معین
.: Weblog Themes By Pichak :.